اولین باری که با او درس داشتم بچه ها میگفتند از افسران ارشد ارتش شاهنشاهی بوده که مدتی را در ویتنام سپری کرده است؛ و از فرماندهان در جنگ ظفار بوده است و خیلی حرفهای بزرگ دیگر که باور کردنش سخت بود.
در کلاس باز شده و بالاخره دکتر سنجابی وارد کلاس شد. اولین باری بود که او را میدیدم. خیلی کنجکاو بودم و دوست داشتم درباره صحت مطالبی که شنیده بودم، بپرسم. اما خیلی ساده تر از آنکه فکر میکردم درس را شروع کرد.
جلسات پشت سر هم میگذشت، کنجکاوی من بیشتر میشد و دکتر سنجابی با کت و شلوار اتو کشیده و صورتی تراشیده و شق و رق درست مثل یک ارتشی کلاسیک میآمد، تدریس می کرد و می رفت! در همان ایام بود که در اخبار تلویزیون دیدم از وی به عنوان مفاخر جنگ تجلیل شد. بالاخره با بچهها تصمیم گرفتیم این اتفاق را بهانه کنیم و از ایشان درباره خاطراتش بپرسیم، بچهها میگفتند از فرمانده هان نیروهای مخصوص در جنگ هم بوده است.
استاد مثل همیشه خنده رو و مهربان بود، همین که وارد کلاس شد یکی از بچهها گفت استاد شما را در اخبار دیدیم، می شه از خاطرات خودتون برای ما تعریف کنید.
سنجابی خندید و گفت میخواهید وقت کلاس را بگیرید تا من کم درس بدم، اجازه بدید وارد درس بشویم. خیلی پافشاری کردیم تا قبول کرد. از معدود دفعاتی بود که خاطره تعریف میکرد. خیلی متواضع بود.
ارادت خاصی نسبت به شهید صیاد شیرازی داشت. خاطراتش را با صحبت درباره وی آغاز کرد. در حین صحبت هایش با عشق می گفت: من کشورم را دوست دارم و همیشه برای آن جنگیدهام. هیچ گاه فراموش نمیکنم وقتی با تاکید میگفت اگر یک بار دیگر جنگ شود من در همین سن و سال به خاطر دفاع از کشورم و جمهوری اسلامی دوباره میجنگم.
یک خاطره شیرین و طنزآمیز نیز تعریف کرد که هرگز از یادم نمیرود. به خاطر ندارم همان جلسه گفت یا در جلسه دیگری اما خیلی دلنشین بود و حاکی از صفا و صمیمیت میان فرماندهان جنگ بود.
استاد تعریف می کرد یک بار که آقای هاشمی رفسنجانی برای بازدید به جبهه رفته بود برای سرکشی به قسمتی که امیر سنجابی فرماندهی آن را بر عهده داشته است، می رود. امیر سنجابی نیز در یک مانور نمایشی با اشاره دست خود به هلیکوپترها فرمان میدهد و همه بلند میشوند و بعد با اشاره مجدد همه مینشینند.
سنجابی میگفت آقای هاشمی که خیلی از نظم بلند شدن و فرود هلیکوپترها به فرمان دست من لذت برده بود به شوخی و مزاح به بنده گفت: شما خیلی خوبیها دارید، اما فقط یک چیز کم است، اگر محاسن (ریش) هم داشتید یک فرمانده نظامی انقلابی کامل بودید.
سنجابی ادامه داد: من هم در جواب شوخی آقای هاشمی با خنده و به مزاح گفتم: هرگاه محاسن به شما آمد به من هم میآید! و برای لحظاتی لبخند بر لب هر دوی ما نشست.
در انتهای این خاطره دکتر سنجابی به صفا و صمیمیت میان فرماندهان جنگ اشاره کرد و به ظرفیت بالای آقای هاشمی و این که این صمیمیت بود که باعث شد ما پیروز گردیم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
گفتنی است، مراسم تشییع امیر سرتیپ علیرضا سنجابی جانباز شیمیایی 8 سال دفاع مقدس و عضو هیئت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحدتهران، روز چهارشنبه 2 اسفند ماه 1391، ساعت 7 صبح از مقابل منزل این شهید بزرگوار به نشانی: میدان مادر، خیابان شاه نظری، کوچه چهارم، شماره ی 22 برگزار می شود.